اولین خاطره

دورترین خاطره‌ای که به سختی صحنه‌ای تار از آن را به یاد می‌آورم، برمی‌گردد به زمانی که طفلی خردسال بودم. از آنجایی که تنها لحظه‌ای بسیار کوتاه از آن #خاطره را به یاد می‌آورم، نمی‌توانم خیلی با جزییات آن را شرح دهم. بنا بر‌ این هرآنچه ذهنم یاری کند را بصورت کوتاه بیان خواهم کرد.

به یاد می‌آورم که در ایوان خانه بر روی یک تاب نشسته بودم. ایوان و خانه سبک و سیاقی مانند خانه‌های اروپایی داشت و احتمالا از مصالح سبکی مثل چوب ساخته شده بود. جاده و زمین اطراف خانه خاکی بود و تا آنجایی که به خاطر دارم فضای روبروی خانه باز بود و سازه‌دیگری به چشم نمی‌خورد. لحظه‌ای بر‌گشتم و مادرم را که درحال انجام کارهای خانه بود تماشا کردم. در تمام این مدت آهنگی با صدای یک خواننده زن از خانه شنیده می‌شد که نمی‌توانم تشخیص دهم چه آهنگی بود یا خواننده آن چه کسی بود. اما هربار که سعی می‌کنم آن را به خاطر آورم، صدایی شبیه به گوگوش یا مرجان در ذهنم طنین انداز می‌شود.

هنگامی که این خاطره را برای مادرم تعریف کردم، آن مکان را کاملا می‌شناخت. آن خانه در محله بندرگاه بوشهر و در شهرک کارمندان خارجی نیروگاه اتمی بوشهر قرار داشت که به علت شعل پدرم، ما از امتیاز سکونت در آن مکان برخوردار شده بودیم. مادرم گفت که آن موقع من حدوداً ۲ ساله بوده ام. حیف که دیگر پدر و مادرم درقید حیات نیستند و نمی‌توانم اطلاعات بیشتری از آنچه که هست درمورد آن روزگار از ایشان دریافت کنم.


Licensed under CC BY-SA CC BY-SA