من نه منم
هرازگاهی به خودم میام و میبینم کلی چارچوب به دور خودم ساختم. خودم رو محدود میکنم برای چی؟ نمیدونم!
چی تو ناخوداگاهمه که مجبورم می کنه این کار رو بکنم؟ معیار هایی که از کودکی اطرافیانم به من دیکته کردند؟ من هنوز همون کودکم! با همون حس و حال و همون دلخوشی های کوچک! با این تفاوت که الآن قدرت این رو دارم که از خودم درمقابل دیگران محافظت کنم و مستقل عمل کنم. پس چرا نمیکنم؟ تجربه ای دارم که هرگز نداشتم و با هزینه کردن هر لحظهام بدستش آوردم. الآن می دونم که اگر با همین فرمون ادامه بدم، مدام از خودم فاصله می گیرم. وقتی به خودم میام که میبینم یک عمر برای دیگران زندگی کردم یا بهتر بگم، اونها بجای منم زندگی کردند... واقعا این چیزیه که هر روزم رو براش حروم میکنم؟ این چیزیه که به فرزندانم منتقل می کنم و مثل گذشتگانم چارچوب ساختن رو براشون به ارث میذارم؟
نه
نباید اینطوری بشه!