بردﮤ بی غل و زنجیر
#کار اداری یا دولتی یک حقوق ثابت بهت میده. درعوض زمان، انرژی، خلاقیت، شادی، سلامتی و در کل هرچیز خوبی که داری رو ازت میگیره. نفرین به روزی که در این دام افتادیم. من که خیلی دلم میخواد از شرش خلاص شم و آزادانه کار کنم و در کنارش زندگی کنم. اما وضعیت اقتصادی به خصوص نمونه جهادی اسلامی، این اجازه رو به من نمیده.
از این که در قید و بند باشم بیزارم. انسان آزاد آفریده شده و این حس در وجود همه هست. دوست نداریم کسی بر ما کنترل داشته باشه و اختیار عمل رو ازمون بگیره. اما این اتفاق در ابعاد مختلفی برای ما و زندگی ما افتاده! یکیاش هم همین شغل اداری یا دولتیه که خیلی ها ازجمله خودم مثل احمق ها برای به دست آوردنش خیلی تلاش کردیم. چون درازای یک حقوق ماهیانه، همهی داشته هامون رو ازآن خودش کرده و کنترل بعضی از جنبههای زندگی ما رو در دست دیگری قرار داده.
برای مثال #زمان. فارغ از اینکه در چه شرایطی قرار داری، باید در زمانی که برات تعیین شده کار کنی. اگر خسته ای و نیاز به استراحت داری، آیا این حق انتخاب رو داری که دست از کار بکشی و کمی به استراحت بپردازی؟ یا اصلا امروز تمایلی به کار کردن نداری، از حقوقش هم گذشتی، آیا باز هم این حق رو داری که در محل کار حاضر نشی؟ نه! چون زمانت رو خریدن!
یا مثلا #مکان. اگر این امکان وجود داشته باشه که بتونی وظایفی که بهت داده شده رو خارج از محیط کار انجام بدی مثل بعضیها در زمان همهگیری کرونا، آیا این اجازه بهت داده میشه که کارت رو درمحلی که احساس راحتی بیشتری میکنی انجام بدی؟ نه! چون تو رو خریدن و باید در مکانی که برات مشخص کردن حضور داشته باشی!
از این نمونهها زیاده و درباره این موضوع صحبتهای زیادی میشه کرد. درواقع شرایط زندگی کردن ما با شرایط اردوگاههای کار اجباری تفاوت چندانی نداره. در اردوگاههای کار اجباری، تعدادی اسیر برای زنده موندن، تکه ای نان و البته فرار از اعدام، همواره درحال کار و تلاش بودند. سختیها، فشارها و اجبارها متفاوتند؛ اما ما هم برای نان میکوشیم، برای زنده موندن، برای ادامه دادن...
ایراد کار در کجاست؟ کی مقصره؟ نمیدونم!
یک شرکت برای دوام و قوام خودش یک سری قانون و مقررات تعیین میکنه و یک سیستم یا نظام اداری ایجاد میکنه تا با اتکا به این سیستم به درآمدزایی برسه و اهداف شرکت محقق بشه. وقتی کسی برای کار به اون شرکت مراجعه میکنه، هنگام استخدام تمام اون قوانین رو میپذیره تا شغل رو بهش بدن و درواقع بخشی از اون سیستم میشه. اینجا مقصر کیه؟ شرکت یا شخص؟
شرکتها همیشه منافع خودشون رو درنظر میگیرند. هرچند شرایط همه شرکتها یکسان نیست اما کلیات ماجرا یکیه. شرکتها و سازمانهای سالمتر منافع کارکنان رو هم در راستای منافع شرکت یا سازمان میبینند؛ اما مابقی کارکنان خودشون رو هم استثمار میکنند. اما درکل همه چیز در راستای رسیدن یه سرمایه است و درآمدزایی مهمترین هدفه! هدف کی؟ همونی که وقت، انرژی، تخصص و همه چیز ما رو خریده و با پرداخت ماهیانه چندرغاز پول، ما رو در مالکیت خودش درآورده. حالا باز میپرسم مقصر کیه؟ چرا ما خودمون رو در این دام انداختیم و چرا ما نمیتونیم خودمون رو از این وضعیت نجات بدیم؟ چون اهرمی به نام اقتصاد به خصوص مقاومتیاش ضامن اینه که کسی سودای رهایی از قید بردگی به سرش نزنه!
برای من شرایط اینطور بوده. مجبور شدم تن به این بردگی بدم. خیلی ها یا شاید همه؛ در این مورد ممکنه با هم اشتراک داشته باشیم.
مجبور شدیم برای گذران زندگی، زندگی کردن را فدا کنیم.