۵۱- آینه
در طول روز، بیشترین زمان را با خودم میگذرانم. البته شاید گمان کنید، هر کسی همینطور است. به هر حال ما همیشه خودمان هستیم. اما چنین نیست.
بلکه ما زمانی که احساس تنهایی میکنیم، بیشتر و عمیقتر با خودمان هستیم. لحظاتی که چشممان به چیزهایی میافتد که از دیدنش تعجب میکنیم، وحشت میکنیم یا شاد میشویم. آن لحظهای که به خودمان خیره میشویم. کار دشواریست. نگاه کردن به هر چیزی از نزدیک دشوار است. مانند نگاه کردن به چیزی، هنگامی که آن را دقیقا به نوک بینیمان میچسبانیم. تصویر، تار و مبهم و عذابآور است. خیرهشدن، چشم را میآزارد. در این میان، خیرهشدن به خودمان، چه تن و چه روان ساده نیست. و دشوارتر آنکه هرگز قرار نیست سادهتر شود.
بیتا میگوید ما برای فرار از خودمان، به غیرخودمان یا دیگری پناه میبریم. البته این فرار، قرار نمیآورد. چرا که به هر حال، ما همیشه، همه جا خودمان هستیم. دقیقا جلوی چشم خودمان. هرگز نمیتوانیم خودمان را انکار کنیم. گاهی ما برای خودمان به مثابه خوراک گندیدهای هستیم که هر چه دیرتر آن را گندزدایی کنیم، رنگ و بویاش شدیدتر و مشمئزکنندهتر میشود. عطر ِ معاشرت با دیگری، چیزی را بهتر نمیکند. هر چه نامطلوبتر شویم، نیازمان به دیگری بیشتر است.
نکته این آش درهمجوش ِ من-بودن است. این مني که نه خودمان، و نه دیگری برنمیتابیمش.
این من که برای دیگری بزکش میکنیم. اما کافیست قدمی به یکدیگر نزدیکتر شویم. اوضاع آنگاه خرابتر میشود که بوی گندمان به یکدیگر بیامیزد. خندهآور است آن دم که انگشت اتهام به سوی دیگری میگیریم. تنها آن لحظه، دیگری بهراستی آینهی ماست.
آن لحظه درمیابیم که گاهی باید با خودمان بیشتر وقت بگذرانیم. باید با خودمان رو به رو شویم. به خودمان خیره شویم.