۳۳- خانهتکانی
تنها یه هفته تا نوروز سال جدید باقی مانده است. و من سخت تا آخرین لحظه میکوشم تا لیلایی که وارد سال جدید میشود، نسخهی تازهای باشد. یکی از این کوششها، پاک کردن همهی شبکههای اجتماعی از روی گوشی همراه است. گمان نمیکردم تا این حد به آنها معتاد شده باشم، اما دوری از آنها دشوارتر از چیزی است که به نظر میرسد. حتا یکی دو بار وسوسه شدم که دوباره نصبشان کنم با این دلیل که تنها راه ارتباطی من با آدمها آنجاست. اما توانستم خودم را قانع کنم که چرا باید به این رویهی تازه ادامه دهم.
اگر واقعا بنا باشد با آدمیزادی در ارتباط باشم که حضورش مرا دلگرم میکند و اضطراب تازهای در من بالا نمیآورد، چنان کسی را نمیتوان یافت مگر آنکه خودم به آدم تازهای تبدیل شوم.
اکنون من دوستداشتنی نیستم اما این دلیل نمیشود که من تا ابد دوستداشتنی نباشم. تمام سختی ماجرا همین است. با تمام زشتیهای خودم روبهرو شوم، دردش را به جان بخرم. حتا اگر نمیتوانم بهتنهایی آنها را دگرگون سازم، میتوانم آنها را بشناسم.
مانند تهیهی یک نقشه با جزییات بالا از یک خیابان است: ترسیم پیادهروها و درختچهها، و تمام چالهها و دستاندازها.
نمیتوانم چاله را پر کنم، اما دست کم میتوانم بدانم چنان نقطه ضعفی دارم.
البته آدمیان آینههایی هستند که ما خودمان را در آنها بررسیم. و متوجه شده ام چه خروار تجربهی نیازمودهای از ارتباط با آنها دارم. البته نمیخوام این کنکاشها را از راه ژرفاندیشی پیش ببرم. بلکه میخوام در میان تجربههای دیگران بروم، داستانها. و میخوام در میان آناکاویهای منتقدان غرق شوم، یعنی فلیسوفان.
میخواهم دوباره شاگرد مدرسهی فلسفه شوم. جایی که نه تنها یاد میگیرم که بهراستی «درست» و «نادرست» وجود دارد، بلکه بیاموزم آن را بزیم. سپس شاید روزی بتوانم بفهمم که چه زندگیای برای من ارزش زیستن دارد یا کدام معنادارتر است. چرا که این زندگی با همهی پاسخهای ازپیش تعیین شده، رخوتانگیز و بیمایه است.
به یک خانه تکانی وجودی نیاز دارم. حتا اگر تا آخرین لحظهی زندگی به درازا بکشد.
نوروز پیشاپیش مبارک
Leila.bakizade@protonmail.com